فیک کوک و ا/ت [ عاشقی ]
پارت ۱
صبح بود پاشدم و دستی به موهام کشیدم و نگاهم افتاد به ساعت ، واییییییی ساعت ۸ بود و من باید زود میرفتم محل کارم ( کافه ای تو سئول ) از پله ها اومدم پایین و با چهره سرد و خابالود جون کوک مواجه شدم ..
بدون اینکه صبحانه یا چیزی بوخورم اومدم تاکسی گرفتم و سوار ماشین شدم ، من و کوک باهم ۲ هفتس که توی ی خونه زندگی میکنیم ، من و اون هم دانشگاهیه همیم اما اون از من خوشش نمیاد نمیدونم چرا ؟ روزایی هم که دانشگاهم دیر تر شروع میشه من تا یکی دوساعتی توی کافه کار میکنم و بعد دانشگاهم توی کافه میام .
من و کوک بخاطر اینکه این خونه قبلا مال پدر من و قبلش هم مال مادر کوک بود نمیتونیم ازش دل بکنیم و توافق کردیم توی ی خونه زندگی کنیم .
علامت ها ( ا/ت + کوک * صاحب کافه _ )
_ ا/ت چرا انقدر دیر اومدی هان ، یکدفعه دیگه دیر کنم من میدونم و تو
+ چشم دیگه تکرار نمیشع
_ حالا برو که ظرفارو بشوری
+ چشم..
همین طور مشغول کار کردن بودم که حواسم به ساعت نبود نگاه کردم دیدم ساعت ۱۰ و نیمه و دستام دیگه درد میکرد و به رییس
+میشه بزارید برم اخه دیگه نمیتونم کسی هم که دیگه نمیاد
_ باشه برو
اومدم داخل و دیدم کوک و ۲ تا دختر روی مبل نشستن و دارن خوش و بش میکنن
+ سلام اگه میشه لطفا اروم تر صحبت کنید[ از سر کار اومده بود] خستم ، میخوام استراحت کنم
،جوجه باشه ما اروم تو صحبت میکنیم برو لا لا کن .
با حرفش زورم گرفت
+ تو خونه منی پروییم میکنی ، حوصله نداشتم و رفتم بالا تا بخوابم که شنیدم دختره داره میگه
، dady دوست دارم
* منم بیبی
+ اه اه اه منو باش کیو دوست دارم ، نه خودش میدونه نه پا میده نه دوسم داره نه باهام حرف میزنه ایشششششششششششش این چه دوست داشتنیه
همینطور داشتم با خودم حرف میزدم که خوابم .
[ فردا ]
از زبان ا/ت
از خواب بیدار شدم و به ساعت با حالتی که هنوزم خوب از خواب بیدار نشده بودم نگاه به ساعت کردم و دیدم ساعت ۷
+ هنوز وقت دارم بابا هعییییییی . لباسم رو پوشیدم و موهای بلندم و بالا بستم و رژ ملایمی زدم و ادکلنی که توی کشو بود رو برداشتم و دوتا پیس زدم پیس پیس .. تاکسی گرفتم و سوار شدم و رفتم دانشگاه هم دانشگاهیام جنیا و جه سو رو دیدم ( جه سو × جنیا ^ )
× ا/ت چطوری راستی امشب یه مهمونی داریم همه میان تو هم بیا
^ بیا دیگه ا/ت
+ من که از خدامه حتما میام ساعت و ایارو واسم اس ام اس کن اوکی باییییی
× جنیا بیا بریم تا کلاس دیر نشده
^ اوکی
(معلم ٪)
٪ خب اینم درس امروز خسته نباشین
همه بچه ها : شما هم
+ اوفففف تموم شد جنیا بیا خونه ما از اونور باهم بریم
^ اوکی بیا الان باهم بریم
+ باشه
با ما تا خونه ما اومدیم و ورو باز کردم و جنیا و کوک باهم سلام و احوال پرسی کردن کوک با همه خوبه الا من اوفففففففففف
* به به خانم کیم جنیا
^ به به اقای خسته و خوابالود جناب کوک
* چطوری خوبی
^اره خوبم تو چطوری
* من خوبم
^ اها راستی امشب جه سو منو .. دستم رو گفتم روی دهنش تا ادامه نده
* امشب چیی ؟؟
^ اها اوکی هیچی
+ بیا بریم اتاق من رفتیم توی اتاق
+ هی چرا داری بهش میگی ؟
^ خب چرا نگم ( راستم میگه )
+چون اگه اون نباشه خیلی بهتره خودت که میدونی دوسش دارم خدش که نمیدونه جلوی من میره پیش دخترای دیگه منم حرصم درمیاد بهتره نیاد
^ به به حسود خانم میبینم که خوب حسودی میکنی
+ اره دیگه عشقمو دوس دارم ولی جنیا چرا اون اصلا محل بهم نمیزاره انگار که وجود ندارم اوفففعفففففعففففعففف بابا من هر کاری هم کنم به چشش نمیام .
^ ای بابا چه میدونم حتما یکی دیگه رو دوست داره ..
+ هااا؟
^ چه میدونم بابا نگاه کن ساعت چنده بیا انقدر حرف نزنیم
+ باشه به نظرت چی بپوشم که دل همه پسرا رو ببرم اون که بهم ما نمیده حداقل من یکی رو داشته باشم
^ همون لباس بازه رو بپوشش ( عکس میدم )
+ اخه ولی
^ ولی و اخه نداره بپوش تا دیگه ارایش کنیم و به خودمون برسیم
+ اوک. اماده شدیم و ساعت ۸ شد و اومدیم که بریم
* به به خانم کیم جینا چه خوشگل کرده
^ خوشگل بودم خوشگل تر هم شدم خخخ
ی نمیچه نگاه غضب امیزی بهم کرد خودشم خوش تیپ کرده بود.
+ جنیا بیا زود بریم .. دیرمون میشه ها دیگه همه میان هاااا
* کجا مگه میخواین برین ؟؟؟
^ امممم هیچا بیرون ( حتما باور کرد )
+ بریممممممم
سوار تاکسی شدیم و رسیدیم .
+ واووووووو چه جاییه به به جون حتما خیلی پسر هست جونننن
^ بابا عشقت به کوک همین قدر بود ؟
+ نه بابا محض سرگرمی خخخح
^ اوکی بیا بریم تو
× سلام بچه ها خوش اومدین برین تو ی چیزی بخورین و با بچه ها اشنا شین ا/ت خوب خوشگل کردی هاااا
صبح بود پاشدم و دستی به موهام کشیدم و نگاهم افتاد به ساعت ، واییییییی ساعت ۸ بود و من باید زود میرفتم محل کارم ( کافه ای تو سئول ) از پله ها اومدم پایین و با چهره سرد و خابالود جون کوک مواجه شدم ..
بدون اینکه صبحانه یا چیزی بوخورم اومدم تاکسی گرفتم و سوار ماشین شدم ، من و کوک باهم ۲ هفتس که توی ی خونه زندگی میکنیم ، من و اون هم دانشگاهیه همیم اما اون از من خوشش نمیاد نمیدونم چرا ؟ روزایی هم که دانشگاهم دیر تر شروع میشه من تا یکی دوساعتی توی کافه کار میکنم و بعد دانشگاهم توی کافه میام .
من و کوک بخاطر اینکه این خونه قبلا مال پدر من و قبلش هم مال مادر کوک بود نمیتونیم ازش دل بکنیم و توافق کردیم توی ی خونه زندگی کنیم .
علامت ها ( ا/ت + کوک * صاحب کافه _ )
_ ا/ت چرا انقدر دیر اومدی هان ، یکدفعه دیگه دیر کنم من میدونم و تو
+ چشم دیگه تکرار نمیشع
_ حالا برو که ظرفارو بشوری
+ چشم..
همین طور مشغول کار کردن بودم که حواسم به ساعت نبود نگاه کردم دیدم ساعت ۱۰ و نیمه و دستام دیگه درد میکرد و به رییس
+میشه بزارید برم اخه دیگه نمیتونم کسی هم که دیگه نمیاد
_ باشه برو
اومدم داخل و دیدم کوک و ۲ تا دختر روی مبل نشستن و دارن خوش و بش میکنن
+ سلام اگه میشه لطفا اروم تر صحبت کنید[ از سر کار اومده بود] خستم ، میخوام استراحت کنم
،جوجه باشه ما اروم تو صحبت میکنیم برو لا لا کن .
با حرفش زورم گرفت
+ تو خونه منی پروییم میکنی ، حوصله نداشتم و رفتم بالا تا بخوابم که شنیدم دختره داره میگه
، dady دوست دارم
* منم بیبی
+ اه اه اه منو باش کیو دوست دارم ، نه خودش میدونه نه پا میده نه دوسم داره نه باهام حرف میزنه ایشششششششششششش این چه دوست داشتنیه
همینطور داشتم با خودم حرف میزدم که خوابم .
[ فردا ]
از زبان ا/ت
از خواب بیدار شدم و به ساعت با حالتی که هنوزم خوب از خواب بیدار نشده بودم نگاه به ساعت کردم و دیدم ساعت ۷
+ هنوز وقت دارم بابا هعییییییی . لباسم رو پوشیدم و موهای بلندم و بالا بستم و رژ ملایمی زدم و ادکلنی که توی کشو بود رو برداشتم و دوتا پیس زدم پیس پیس .. تاکسی گرفتم و سوار شدم و رفتم دانشگاه هم دانشگاهیام جنیا و جه سو رو دیدم ( جه سو × جنیا ^ )
× ا/ت چطوری راستی امشب یه مهمونی داریم همه میان تو هم بیا
^ بیا دیگه ا/ت
+ من که از خدامه حتما میام ساعت و ایارو واسم اس ام اس کن اوکی باییییی
× جنیا بیا بریم تا کلاس دیر نشده
^ اوکی
(معلم ٪)
٪ خب اینم درس امروز خسته نباشین
همه بچه ها : شما هم
+ اوفففف تموم شد جنیا بیا خونه ما از اونور باهم بریم
^ اوکی بیا الان باهم بریم
+ باشه
با ما تا خونه ما اومدیم و ورو باز کردم و جنیا و کوک باهم سلام و احوال پرسی کردن کوک با همه خوبه الا من اوفففففففففف
* به به خانم کیم جنیا
^ به به اقای خسته و خوابالود جناب کوک
* چطوری خوبی
^اره خوبم تو چطوری
* من خوبم
^ اها راستی امشب جه سو منو .. دستم رو گفتم روی دهنش تا ادامه نده
* امشب چیی ؟؟
^ اها اوکی هیچی
+ بیا بریم اتاق من رفتیم توی اتاق
+ هی چرا داری بهش میگی ؟
^ خب چرا نگم ( راستم میگه )
+چون اگه اون نباشه خیلی بهتره خودت که میدونی دوسش دارم خدش که نمیدونه جلوی من میره پیش دخترای دیگه منم حرصم درمیاد بهتره نیاد
^ به به حسود خانم میبینم که خوب حسودی میکنی
+ اره دیگه عشقمو دوس دارم ولی جنیا چرا اون اصلا محل بهم نمیزاره انگار که وجود ندارم اوفففعفففففعففففعففف بابا من هر کاری هم کنم به چشش نمیام .
^ ای بابا چه میدونم حتما یکی دیگه رو دوست داره ..
+ هااا؟
^ چه میدونم بابا نگاه کن ساعت چنده بیا انقدر حرف نزنیم
+ باشه به نظرت چی بپوشم که دل همه پسرا رو ببرم اون که بهم ما نمیده حداقل من یکی رو داشته باشم
^ همون لباس بازه رو بپوشش ( عکس میدم )
+ اخه ولی
^ ولی و اخه نداره بپوش تا دیگه ارایش کنیم و به خودمون برسیم
+ اوک. اماده شدیم و ساعت ۸ شد و اومدیم که بریم
* به به خانم کیم جینا چه خوشگل کرده
^ خوشگل بودم خوشگل تر هم شدم خخخ
ی نمیچه نگاه غضب امیزی بهم کرد خودشم خوش تیپ کرده بود.
+ جنیا بیا زود بریم .. دیرمون میشه ها دیگه همه میان هاااا
* کجا مگه میخواین برین ؟؟؟
^ امممم هیچا بیرون ( حتما باور کرد )
+ بریممممممم
سوار تاکسی شدیم و رسیدیم .
+ واووووووو چه جاییه به به جون حتما خیلی پسر هست جونننن
^ بابا عشقت به کوک همین قدر بود ؟
+ نه بابا محض سرگرمی خخخح
^ اوکی بیا بریم تو
× سلام بچه ها خوش اومدین برین تو ی چیزی بخورین و با بچه ها اشنا شین ا/ت خوب خوشگل کردی هاااا
۱۰.۸k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.